به یاد استاد فرزانه مرحوم خسرو فرشیدورد که درتنهایی ودرآسایشگاه سالمندان جان سپرد.من افتخار شاگردیش رادرسالهای56 تا63 دردانشکده ادبیات دانشگاه تهران داشتم:
خسرو خوبان
فصل ســـــــــرماوسخت زمین، فصل، فصل یخ وزمستان است
راهها بسته، گامها خسته، حمــــــــــــــله ضربههای بوران است
همه جا تیره وسیاه وخموش، شب پرستان به عربده به خروش
کورسویی زدور اگرپیداست، بی شک آن شمع جمع یاران است
نه صدایی نه هلهله نه سرور، نه سرود وتــــــــــرانه ای برلب
سینهها تنگ وقلب درجـــــولان، خون تپنده، شرورشریان است
گزمه وپاسبان وداروغه، درسیاهی وســــــــــــــــایهها به کمین
رفت وآمد به کــــوچهها ممنوع، غصه وغم به خانه میهمان است
خسته جانی زدردآزادی، گر برآرد ســـــــــــــــــــری وفریادی
ســــــــــرخود میدهد به بادآسان، یا که جایش به کنج زندان است
اندک اندک زدسته یاران، یک به یک حلقه تنـــــگ میسازند
جایشان پـــــــــــــــر نمیشود هرگز، بعد آنان فراق وحرمان است
خسرو خوب، خسروخــوبان، خوش خرامیده، پرکشیدوبرفت
آنچه از خاطرات او به جا ماند، چهره مهــــــــــربان وخندان است
خسرو خوبان
فصل ســـــــــرماوسخت زمین، فصل، فصل یخ وزمستان است
راهها بسته، گامها خسته، حمــــــــــــــله ضربههای بوران است
همه جا تیره وسیاه وخموش، شب پرستان به عربده به خروش
کورسویی زدور اگرپیداست، بی شک آن شمع جمع یاران است
نه صدایی نه هلهله نه سرور، نه سرود وتــــــــــرانه ای برلب
سینهها تنگ وقلب درجـــــولان، خون تپنده، شرورشریان است
گزمه وپاسبان وداروغه، درسیاهی وســــــــــــــــایهها به کمین
رفت وآمد به کــــوچهها ممنوع، غصه وغم به خانه میهمان است
خسته جانی زدردآزادی، گر برآرد ســـــــــــــــــــری وفریادی
ســــــــــرخود میدهد به بادآسان، یا که جایش به کنج زندان است
اندک اندک زدسته یاران، یک به یک حلقه تنـــــگ میسازند
جایشان پـــــــــــــــر نمیشود هرگز، بعد آنان فراق وحرمان است
خسرو خوب، خسروخــوبان، خوش خرامیده، پرکشیدوبرفت
آنچه از خاطرات او به جا ماند، چهره مهــــــــــربان وخندان است
ارسال به:
0 نظرات:
ارسال یک نظر