中文(简体) Português English (US) Français Deutsch Italiano 日本語 한국어 Русский Español
Site Translator Widget with Flags
۲۳:۴۷
ارسال شده توسط mehran

این وبلاگ در داخل ایران فیلتر شده است، برای خواندن مطالب به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://mehran-toranj.blogspot.com/

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۲:۳۹

سهراب کش!

ارسال شده توسط mehran


تورا می‌شناسم
من ازدور‌ها، قصه‌ها
تورادیده ام
درهمه فتنه‌ها
توضحاک نسل منی
بی‌گمان.
تودرسال تبدار پنجاه وهفت
به تزویر دین وفریب وریا
به بیراهه بردی ره انقلاب.
تودرشصت
نوباوگان هوادار را
دلیران همرزم پیکار را
به کوی وخیابان
به رگباربستی،
نبود حق‌شان باگلوله جواب.
زانبوه خورشید دربند درشصت وهفت
تو بی‌شرم یک "خاوران" ساختی
رسولان شوم توباداس مرگ
برانداختند سرو‌ها رابه خاک
سران یل کُرد وصد‌هابدن، چاک چاک.
توسهراب کُش
قوم کرد وبلوچ وعرب، ترکمن را
به خاک سیه‌شان نشاندی
توآزادمردان خاک وطن را
به خواری وآوارگی‌شان کشاندی
چه کردی تو با بچه‌هامان
امیر وندا‌ها وسهراب‌ها؟
به پایان راه سراسر خطایت رسیدی
چوفواره محکوم اُفت وسقوط
توآیینهٔ سرنوشت همه مستبدان
سیاه و کبود.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۳:۰۵

شق القمر!

ارسال شده توسط mehran




تو ضــــرباهنگ کند زندگی راتند تر کردی

تو سرداب سیاه وسرد دل راشعله ورکردی

تو تنها ایستـــــــــــــادی سدّ راه نا مرادی‌ها

تو تاراندی یکایک را وغم را دربه‌درکردی

تو جشن‌وشادمانی باخودآوردی در‌این منزل

صفاوصلح بنشاندی وخوشبختی خبر کردی

بریدم من زعالم، تارک دنیـــــــا شدم چندی

صنم!عشق تو بازآورد مرا،شق القمرکردی

حریفان، عاشقان، بسیـاربودند درکمین، اما

تو شیدایم چنان دیدی فقط بـرمن نظر کردی

خیال خــــــام می‌پروردم ازآرامش درعشق

خیـــــالم را برآشفتی، مرا زیر وزبر کردی

تورامی‌بینم آنجایی که‌زیبایی ورعنایی است

توراخانه است درچشمم،تودرقلبم سفرکردی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۳:۱۸

وطنم، وطنم

ارسال شده توسط mehran


وطنم، وطنم





وطنم! مباد غمـــــگین، دلت ازغــــــــم زمانه

زهــــرار تـــــــــوی دوران، زد وبند خائنانه

تواسیردیو و شیطان، توبه‌ دام‌ شب‌ پــرستان

همه تیرکینه‌‌هاشان، سوی جسم تــــــــونشانه

توکـــــــــــجا ونا امیدی زگذار تلـــــــخ تاریخ

تو امـــــــــــید بین که خیزد زدل ســبز جوانه

نه‌خوش است روزگاری‌که به‌خون‌تپیده‌خاکت

تو بهــــــــــانهٔ دعایی به نیــــــــــــــایش شبانه

زهجوم قـــــــــــــوم بربرهمه ثروتت فنا رفت

به فریب و حیـــله بردند و به خــــــوی سبعانه

وطنم! چه تیره گون شدهمــه روز‌های روشن

چه شــــــــــد آسمـــــــــــــان آبی و ترنم ترانه؟

به جهان به نامـت ایران! همه فخر می‌فروشیم

تویی عــــــــــــــامل اخوّت، تویی آخرین بهانه

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۲۳:۲۲

۱۸تیر

ارسال شده توسط mehran



انبوه التهاب به رگ‌های شهر هجوم آورد
غریدن تفنگ بود وشعار وفرارو مرگ
دستور حمله شلیک به مغزهاست
مقصد که واضح است،
"خوابگاه دانشگاست"
بارمزیازهرا!
بدن‌ها وسینه‌هاست که چاک چاک می‌شود
قرآن ومهروسجاده نیز،
برای رضای اوست که
"افتاده زیردست وپا"
درگیروداروهیاهو وکشمکش
البته ماشین ریش تراشی دشمن،
می‌شود مفقود!
برروی دیوارقدیمی خوابگاه،
 چه بدخط نوشته اند
(بکشید مارا، ملت ما، بیدارتر می‌شود.)امام.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱:۰۱

فرزاد کمانگر

ارسال شده توسط mehran



چنانم قُرص درایمـــان پیروزیّ مردم، این ستمـگررا
که باور می‌کنم صبر دماوند و سخــــای ماه واختررا
جـــــدایی سپیدی از سیــــــاهیّ شب اما، نرم و آهسته
چه سان آرد سحر، آنگه‌ برآردشاه آتش‌زای خاوررا
شکست تیغهٔ تیزتبردرجنگ با جنـــــگل، همه شمشاد
اگرچه برزمین‌ انداخته قــامت، بسی سرووصنوبررا
گذار مـــــاهی آزاد دریا‌ها، زصــــد‌ها سدّ ودام مرگ
رسد برمقصد مقصود وگیردعاقبت، رود مقـــــدّر را
به آرش،پهلوان‌ایران‌پرست‌حان‌به‌کف‌،درموقع پرتاب
فداکردجان‌وجابگذاشت‌مردانی چو"فرزاد کمانگر"را
عقاب تیزچنــــگ وتیزپـــــروازی به نام پاک آزادی
که اوج آسمان خواهد،گشایدراستین شهبال وشهپررا
هلایزدان پاک حامی میهن!به‌جان خواهم که بازآری
نجات ملّت ایران، زاهریمن به سرقت برده افسر را

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۲۰:۵۱

مرداب

ارسال شده توسط mehran

مرداب


تبخیر می‌شود آهسته زندگی
خورشید مرگ چه نزدیک و مستقیم
می‌تابدش به عمد.
رؤیای سیل وساحل ودریا ورود
آرام دردل دریای خاک، می‌رود فرو.
با باد بعد که برخیزد از زمین،
تنها نشانیش این‌جا، تمام می‌شود.
درخاطر مشوش و داغ لوار‌ها
"یادی"است حقیر که می‌ماندش از او.
ازماگذشت...
بی‌چاره رود خروشان گمگشته از مسیر
بی‌چاره برکهٔ در دست خاک اسیر...
لعنت به آفتاب داغ وکشندهٔ کویر.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۲۳:۲۹

ماجرای ملّا ودیگ!

ارسال شده توسط mehran


تـــو بشـــــنو ماجــرایی نــــو زملّا
زمنـــــطق بافـــی او، هــــوش بالا
به‌ چرت نیــمروزی بود مشـــغول
صـــدای درب آمد، غیـــــر معمول
چو دررا بازکرد، چنـــد آشنـــا دید
بفـــــرمازد، لبـــش ازغصّه برچید
غمـــین‌ شد زانهمه‌ میهمان‌ وافسرد
به ناچـــــاردرپی پخــــت غــذا شد
بدانست‌ دیگ‌ خْرداست‌‌جمعیت‌بیش
روان شـد خــــانهٔ همســایهٔ خویش
گــــرفت دیگ بزرگش را امـــانت
تعــهّد کــــــــرد کند آن‌ را حفاظت
زمان‌بگذشت‌ وروزی‌دیگ‌برداشت
درونش دیگ کوچک نیز بگذاشت
بداد همســــــــــایه را باشرم خندید
که دیشب دیـگتان یک دیگ زایید!
گـــرفتش دیـگ‌ها را، گفت با شک
چه نیــــــکو زایمانی! بس مبارک
گذشت وچند روزی بعـــــــــــد ملّا
دوباره لازمش شد دیگشــــــــان‌را
پس ازچندی به همســـایه خبر برد
بسی افسوس، دیشب دیگـــتان مرد
بگفتش یاوه کمـــــــــــتر گـوی ملّا
کسی نشنیده مــــــــرگ دیگ‌ها را
جـــــــــــوابش داد دیگی که بزاید
ســــــراغش روزگاری مرگ آید!
سپس باغُصّه ملّا گــــــام برداشت
دم در مرد را مبـــــهوت بگذاشت

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۷:۰۸

آیه‌های خدا

ارسال شده توسط mehran

چــــه هستم ذره ای هیـچ ازهمـه چیز
اســـــــیر دسـت شیــــــــطان هـــوایم
نفهمـیدم مـــــــــراد ازخــــلقتم چیست
جــــــدا ازاصل خــــود این‌جا چرایم؟
به همــــــراه تولد مــــــــــرگ هم بود
که تا آخــــــر نکـرد هــــــرگز رهایم
پس‌ازمشتی حـدیث‌ وحــرص‌‌وحسرت
شـــــــــــــوم راهی پایانی ســــــــرایم
چــــــــــه بند ودام برپا بســــــته دیدم
چو دانستم کـــــــــــی‌ام من در کـجایم
دلی از مــــن نلـــــــــــرزید و نـرنجید
نجنبید این دل بــــــــــــی‌دسـت و پایم
ترا رب! بار‌ها با گــــــــریه خــواندم
ولی گـــــــــــــــویا تو نشنیدی صدایم
بشر را اشرف مخــــــــــلوق خواندی
ولی آیا چنین است کـــــــــــــــارهایم؟
فجایع، جنـــــگ‌ها و کشــت و کشتار
عیـان است آشــــــــــــــــکارا رد پایم
ترا من بنـده‌‌ای نا چیـــــــــــــــز بودم
زبی‌شرمـی کنون گــــــــــــویم خدایم
به نام تو ستـم‌ها بر بشـــــــــــر رفت
که خـون بارد از ایشـــــــان دیده‌هایم
خدایا! آیه‌های تو چنــــــــــــــین اند؟
ویا مـن زین تصـــــــــوّر در خطایم؟
بر انداز ایزدا این دودمـــــــــــــان را
رها کـــــــــــــــــــن ملّتی را با دعایم

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۲۳:۰۱

یاد اوری!

ارسال شده توسط mehran

دربینحکومتیان برخوردهایشان باجنبش سبز متفاوت است؛ عده ای به شدت برخوردمی‌کنند وتنها به قلع وقمع ونابودی واعدام سران وهوادارانشان اصرار می‌کنند وبعضی‌هامخالفتشان ازدرجه کمتری برخورداراست امانکته دراینجاست آن دستهٔ اول به نسبت دشمنی‌شان با جنبش دامنی آلوده تر وکارنامه‌ای سیاه تر دارند ودرواقع با این دشمنی خودشان را می‌خواهند ازخطر مجازات آینده وبرملا شدن کارنامه ننگینشان درامان نگاه دارنداما درفردای پیروزی، ملت هیچگاه آنها واعمال گذشته ورفتارامروزشان را فراموش نخواهد کرد.مگرنه این است؟؟

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۴:۰۱

سیب سرخ باغ شعر

ارسال شده توسط mehran




چشمهٔ جوشان وصلی، صاف وپاکی وزلال
تشنهٔ صحــرای هجــرم، باهلاکت در جدال
خواب شیرین سحـرگاهی، عمیق، آرام‌بخش
شبرو شب‌های حسرت، خسته‌ام، روبه زوال
تابشی ازنورخورشید حیــــــــــاتی، شورزا
سایهٔ تاریک یأسم، کـــــــــورسویی درخیال
باغ شـــــــهر شعر را توسیب سرخی، آبدار
دشت وصحرای‌سخن رامیوه‌ام‌من زردوکال
پاسخی روشن به راز خلقت مخــــلوق پاک
راه را گم کرده ام ، مبــهوت با صد‌ها سؤال
جاده های آرزو را درنوردیدی چـــــه زود!
مانده ام مجـروح وزخـمی، اول راه وصال
خصلت‌خوب توبیش همچون ستاره در سما
عــــــمر من کم تا شمارد نازنینم، کو مجال؟


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۹:۵۷

به یاد ندا

ارسال شده توسط mehran



ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۰:۴۵

ولی من گریه خواهم کردتامرگ

ارسال شده توسط mehran


برویی دم به دم گلـــخنده بر لب
ولی من گریه خواهم کردتامرگ
نرنجد نازنین جـــــــان تو ازغم
چــــــونوشم باده‌های دردتامرگ
بخوانی نغـــــــــمه‌های شادمانی
دراین سو، سوزآه ســـردتامرگ
درخت سروعمــــرت سبـزترباد
من واین بــرگ‌های زرد تامرگ
سمند تنـــــــــــدرستی را بتازان
نماند سایه ای زین مرد تا مرگ
در مهــــر و محبت بسته بر من
ازاین‌جارانده زانجا طرد تامرگ
چه امیّدی که قاصـــــد از ره آید
سواری نیست‌پشت گرد تا مرگ
توشمع محفـــل یاران یک رنگ
منم تنها، غــــریب وفرد تا مرگ

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۴:۰۱

وبازهم ماجرای ملا نصرالدین

ارسال شده توسط mehran

درهــوای گرم وناب صبح یک روز بهار
می‌گـــذشت ازکوچه‌ای ملّا، متین وبا وقار
دید جمـعی کودکان مشغول‌بازی وخروش
عده‌ای هم ایستـاده سـاکت وسرد وخموش
رو به آنان کـردملّا گفت باصــــــوت بلند
کــــــــــوچهٔ بالایی ما آش نذری می‌دهند
بچه‌ها‌چون که شنیدند این سخن رابی‌قرار
روبه سـوی خانه‌ها کـردند باشوق، الفرار
باهوار و داد و بیداد کاســــــه‌ها برداشتند
باهمه اهل محــــل گفتند، درست پنداشتند
درخیابان دید ملّا مـــــرد وزن با کاسه‌ها
دسته دسته روبه سوی کوچه ‌ای با بچه‌ها
گفت باخود: مردعاقل ازچه غافل مانده‌ای
آش نذری می‌دهندآن‌جا وتـــــودرمانده‌ای؟
جمع کردآنی عبا، ازسرگـــرفت عمامه را
همچو تیری رفت خـــانه تا بیارد کاسه را
با خوداندیشید، امـــروزهم به کام ماگذشت
چون همیشه یاری‌ام داده مرا بیدار بخت!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۳:۵۴

زندان

ارسال شده توسط mehran


تمام غصه هــــــــــای داردنیا، در آن دم در دلت مأوا بگیرد
درآن سلول سردوکوچک وتنگ فراوان خاطراتت جا بگیرد
تورا یک باره از توبازگیرند، سقوطــــی سهمگین آغازگردد
زحیرت خـــویش راباورنداری چه میدانی چه خواهدپابگیرد
زمان می بلعدهردم هستی ات راچگونه خوارمی سازدزمانه
زگردونه تو دورافتاده ای دور، دل از نامـــــردی دنیا بگیرد
دمادم با نهیبی ناخـــــودآگاه خیال جستن از این خواب داری
ولی افســـوس بیداری توبیدار توراسرسام ازاین رؤیا بگیرد
هرازگـــــــــــاهی به نیروی تخیّل، کنار دوستان آیی به آنی
به درد آرد دلت را این تصــــــوّر، بترسی ماجرا بالا بگیرد
زهرسو یأس برتو غـالب آید مفری نیست تابگریزی تو ازآن
به تنگ آیی واشک ازدیده باری ازآن چشم ودلت دعوابگیرد
سکوتی سخت چـون ماران خفته خزد درگوشه و بالا و پایین
کجا شد های وهوی شهروبازار که زهرمـــار ازآن ها بگیرد
برای خواب وآرامیدن شب، ســـراپا تو نیازوخواهشی، لیک
هجوم وهم وافکارآنچنان است که‌جای خواب شب هارابگیرد
سرآغازی برای فهم مرگ است‌چنین تنهایی ودوری خموشی
فراموشت کنند آرام آرام، روندی تند و برق آســــــــــا بگیرد

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۰:۴۸

کاش...

ارسال شده توسط mehran


کاش آتش می‌گرفت، آتش، تمـــــــام چینه‌ها
کاش‌نرم‌می‌گشت، نرم، دل‌های سخت‌سینه‌ها
کاش تندردرفتــــاد در خرمن خشک غروب
روز‌هــــــــــــــــای تنگ وتنها مردهٔ آدینه‌ها
کاش می‌شد نکته‌های نادرست خـــــویش را
دفن کـــــــــــرد درماورای سال‌ها، پارینه‌ها
کاش می‌شد جمع کرد یک‌جا وسرآورد فرود
پیش پای پهـــــــــــلوانان، رستم و تهمینه‌ها
کاش درهم می‌شکستیم وزنــــــــومی‌ساختیم
خودپرستی، دیو پستی، این‌ســــــوی آیینه‌ها
کاش باورداشتیم نیرو، توان، خـودباوری را
بی‌نیازازنام وشهرت، ســـــــــــایهٔ پیشینه‌ها
کاش می‌اندوختیم ازمـــــــهر و نام، اندوخته
عاقبت فــــانی است این سیمینه‌ها، زرّینه‌‌ها

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۹:۰۷

ماجرای ملانصرالَدین

ارسال شده توسط mehran

روی منبر بود روزی حاج ملا نصر الدین + + نکته می‌گفت تا به دست آرد دل مستمعین
اززمین وآسمــــان آورد مثال وگفت وگفت + + یک کلام ازآنهمه مشتــــــاق بحثش نشنفت
تابه احکام نجــــاسـات او رسید، ابرازکرد‌ + + نکته هایی گفت ازآن‌هــا وکشف راز کرد
ساعتی راغوطه وربوداودراین گفت‌وشنود + +عده ای راهم زلذت خواب شیـرین درربود
نکته ای راگفت رو در رو به جمع مادران + + ازفضای پاک خانه، شاش وبول کـــودکان
بچّه ات شاشید اگـــــــرناگاه روی فرش تو‌ + + یا ببر بنــــــــــدازآن‌ رایا بخر تو فرش نو
بعدازآن ملا روان شد ســـــوی بازارخـرید + + جنس بسیاری گـــرفت‌وپول اوراکس ندید
وارد خـــــــانه شد و درب اتاق را باز کرد + + دید قالی را و ازدل برکشـــــــید او آه سرد
یک دو متری قالـــی زیبای او سوراخ بود + + علتش پرسید از زن گـــــفت با رنگ کبود
بچه‌چون شاشید این‌جا، من زناچاری بریدم + + بعد ازآنکه حکم رادرمسجد ازتو من شنیدم
من چرا دادم چنین حــــکم ازسردیوانگی؟ + + شاش ملازاده پاک است پاک تاچل سالگی!
گفت ملا این سخـــــن را باز ابرو درکشید + + ازغم قـــــــــــــــالی پاره زیر پتویی خزید
"واعظان‌کاین‌جلوه‌برمحراب ومنبرمی‌کنند + + چون به خلوت می‌روند آن کاردیگرمی‌کنند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۷:۱۸

من باوردارم

ارسال شده توسط mehran

  • که دعوا و جرّو بحث دو نفر با هم به معنى اين که آن‌ها همديگررادوست ندارند نيستو دعوا نکردن دو نفر با هم نيز به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست دارند نمى‌باشد.
  • که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.
  • که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله‌ها. عشق واقعى نيز همين طور است.
  • که ما مى‌توانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.
  • که زمان زيادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.
  • که هميشه بايد کسانىرا که صميمانه دوستشان دارم با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آن‌ها را مى‌بينم.
  • که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مى‌دهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم.
  • که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.
  • که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پيامدهاى آن.
  • که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند.
  • که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمى‌دهد که ظالم و بيرحم باشم.
  • که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته‌ايم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته‌ايم.
  • که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.
  • که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.
  • که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.
  • که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.
  • که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.
  • که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم تغيير يابد.
  • که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.
  • شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را دارد نيست بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را مى‌کند.
  • ارسالی:افشین

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱:۴۱

درانتظار خرداد

ارسال شده توسط mehran

ببین، ببین، عاشقانه حس کــــــــــــــن، حضور سبزجوانه‌ها را
سرود جـــــــــــاوید همــــــــــــــدلی‌را، بیــان شور وترانه‌ها را
چه درخروش است زموج سرکش،همه‌حیات است‌همیشه‌ دریا
نه جنب وجوشی، یخ خموشی فرا گـــــــــــــــرفته کرانه‌ها را
درانتظار خروش خــــرداد، امید وجنبش، غــــــــــــرور سرکش
تب تهّور، غم تهّجر، به چهـــــــــــــــــــــــره‌ها بین نشانه‌ها را
اگـــر چه هر تیر تلخ وجانسـوز، فرو نشــــــــــــــاند تنی تناور
زخــــــــــــــــــاطر اما مبر تودشمن! جـــواب تیر وکمـــانه‌ها را
به سینه‌ها این دلاوری‌ها رساند اما به نسل فــــــــــــــــــــردا
فرا بگیرد چه جانفشانی، فســـــــــــــــــــــانه‌های شبانه‌ها را
زحسـن نیّت به هوشت آرم، بیا به آغـــــــــــــــــوش مهر ملّت
چو صبح فـــــردا به زیرت آرد ، نمی‌پذیرد بهـــــــــــــــــانه‌ها را
به قاب تصویر سرخ ایران، نشــــــــــــــــــسته گـرد سیاه ماتم
بشـــوید آن‌را زریشه ملت، بســـــــــــــــــــــوزد او تازیانه‌ها را

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۴:۱۶

مشتی خاطره وآرزو

ارسال شده توسط mehran

مشتی خاطره وآرزو


دشت وصحرا، دامن کوه، دادوبیـداد رمه
عوعوی پی درپی وهشـدار سگ‌های گله
سـبزه زاری با درختــــــــان بلند‌وجویبار
آفتـاب یک غروب گــــــرم ومطبوع بهار
خـانه‌هایی دورازهم، چــادرایی جا به جا
قدقد مرغـان وآوازخـــــــروسان درفضا
قلّ وقلّ دیـگ جـــــوشان غذا درتوی باغ
یــک بغل نان‌درکنـارهر تنوری، داغ داغ
مهربان‌همسـایه‌ها ازجنس تو،‌ دلسوزویار
روز‌هاراضی‌زقسمت،زندگی،شب‌زنده‌دار
کی‌به‌دستش آورم این‌قطعه‌ را من‌زبهشت؟
غیرپاکی وصفا ومهــر، آن‌جا کس نکشت
+ + +
دوستانم،هم‌کلاسان‌عزیزپشت میزمدرسه
ترس ووحشت‌های هرهفته کلاس هندسه
رونویسی‌های املا ازبغل دستی،چه تیز!
برگه را با ترس دادن به جلویی زیر میز
طی هرروزه مسیر ثابت و پر مـــــاجرا
دیدن حمّامی و بقّال و سلمـــــــانی به راه
دسته‌بندی‌های درسی،ورزشی‌ساده‌عمیق
گاه با دعوا وگریه، بعـــــــد‌ها حتما رفیق
سخت دلتنگم، کــجایند روز‌های مدرسه؟
دورافتادم ازآن‌ها، ریزش گــــــریه بسه!
دوستانم، آفریده، افضلی، پیری، حسینی
حیدری وشیخــویسی ونکـویی، عابدینی!
+ + +
خاطـــــرات کودکی‌ام عیـدنوروزی است باز
دواتاق تــــــــوبه تــــــو درمنزلی دالان دراز
خوردوخواب‌ودرس‌ومشق‌مدرسه،دعوا،صفا
زندگـی هفت، هشت کودک گـذشت آن سال‌ها
آخرهـــــــــــــرسال شب بیـدار می‌ماندیم، دیر
فکر فـــــــردا‌های تعطیل، خوردن ماهی سیر
گنجهٔ مادر چــــــــه با ارزش به گــاه عید بود!
پشت پـرده قفل می‌زد، خـــــارج آن ازدید بود
خـواهش ما را برای باز کــــــــــردن می‌‌شنید
وعــــــده می‌داد بازخواهد کرد، امّا روز عید!
آخرین ساعـــــات شب با فکر فردا می‌گذشت
عیدی وکفش ولبـــــاس نو‌سـوی بازار وگشت
مزّهٔ آن روز‌ها را حس نکردم بعـــــــــد ازآن
دفن شد ایّام ناب کودکی در زاهـــــــــــــــدان

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۹:۵۸

حجاب

ارسال شده توسط mehran


جنتی‌باجیغ درجمعه‌سخن‌گفت ازحجاب
بازآوا داده سر، این جـــــــــــــغد شـــــوم لاکتاب
چون فشـارآید بر ایشان داخلی یاخارجی
مرده بیرون‌ می‌کشــــــند ازقبر، چون یوم‌ حساب
هرزمان اینان ندای وای اســــــلاما دهند
یادم آید ماجـــــــــرای آتش و اشـــــــــــــک کباب
تازلطف‌ حق‌ نگشته‌ مؤمنان‌مأیوس وسرد
بهـتر است خــــــــود جهرهٔ منحوس پوشد بانقاب
قد رعنا، چشم شهـــــلا، بامتانت، باحیا
خـنده برلب، خوش صدا، شرمنده ازصوتش قْراب
شـــرم دارد زانکه عــزراییل گیرد جان او
چون به سال عمر کمـتر هست از این عالی‌جناب
توپ خـــالی درکند در توپخـانه بی‌حساب
گــــرچه مــی‌داند به دست دارد تفنگ بی خشاب
وقت آن‌ است تا‌ بروبیم‌ خانه‌زین‌قوم‌فسیل
این گروه دشـــمن ســــــــرزندگی، شادی شباب
آیه‌هـــــــــای نفی الله اند اینــان نی ثبات
گفـته‌هاشان،وعده‌هاشان،ایده‌هاشان چون‌حباب


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed