中文(简体) Português English (US) Français Deutsch Italiano 日本語 한국어 Русский Español
Site Translator Widget with Flags
۲۰:۱۳

منم آنجا بودم!

ارسال شده توسط mehran


شعرزیبای حمید مصدق به نام سیب وجواب زیباتر فروغ راحتما خوانده اید ؛من هم قطعه ای به این دو سروده جذاب اضافه کردم.نخست سروده های این دوهنرمندرامی آورم وسپس شعر"منم آنجا بودم"را.
سروده حمید:
توبه من خندیدی ونمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب رادزدیدم
باغبان ازپی من تنددوید
سیب رادست تودید
غضب آلود به من کردنگاه
سیب دندان زده ازدست توافتاد به خاک
وتورفتی وهنوز,
سالهاست که درگوش من آرام آرام
خش خش گام توتکرارکنان می دهدآزارم
ومن اندیشه کنان غرق دراین پندارم
که چرا باغچه کوچک ماسیب نداشت.
جواب فروغ:
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره ازباغچه همسایه سیب رادزدیدی
پدرم ازپی توتند دوید
ونمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تاکه باخنده تو پاسخ عشق توراخالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده ازدست من افتاد به خاک
دل من گفت:برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تورا
ومن رفتم وهنوزسالهاست که درذهن من آرام آرام
حیرت وبغض توتکرار کنان
می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق دراین پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت.

اینهم ازمن:
منم آنجا بودم
پشت دیواربلند
پسری تازه رسیده به خط ومرزبلوغ
وفروغ,دخترناز وهنرمند جوان,
دختر رویاهایم
دیدم آن لحظه دزدیدن سیب
که حمید_مرد زیبا,خوش تیپ ورقیب_
هدیه کردش به فروغ
او پس از خنده مستانه به سیب گازی زد
ناگهان از ته باغ,پدرپیر فروغ
بیل بردوش به درشد نزدیک
هردو از ترس به رهی رو به گریز
لحظه ای بعدمن آنجا بودم
بوی عطر تن طناز فروغ
همه جا پرشده بود
سیب رادیدم وبرداشتمش
جای دندان ولبش مانده به سیب
وه چه گرم وتازه,هوس انگیز وعجیب
چشم ها بستم وبردم به دهان سیب درشت
لب نهادم به لب گرم فروغ
ومکیدم ومکیدم لب سیب نه فروغ
سالها شد سپری
منم اینک تنها,نه فروغی نه حمید
همچنان عاشق سیب.




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

3 نظرات:

ناشناس گفت...

از زحمات شما ممنون ولی شعر به این زیبائی رو اگه با چیدمان بهتری ارائه بدهید فکر نمی کنید بهتر باشد مثلا سطر بندی
جسارت کردم ببخشید
افشین

dariush گفت...

آقا مهران ، سلام
ممنون بسیار زیبا بود !
و خوشحالم که همچنان روحیه نوجوانی تان پرذوق می باشد.
در اولین دیدار حتمن در موردش صحبت خواهیم کرد.

ناشناس گفت...

این اقا داریوش چه خوب متوجه شدن که شما با احساس و با ذوق هستید

:)) ;)) ;;) :D ;) :p :(( :) :( :X =(( :-o :-/ :-* :| 8-} :)] ~x( :-t b-( :-L x( =))

ارسال یک نظر