中文(简体) Português English (US) Français Deutsch Italiano 日本語 한국어 Русский Español
Site Translator Widget with Flags
۱:۲۵

خودفروش

ارسال شده توسط mehran

دلم میخواست یکی بزند توی گوشم.شترق ق ق...حالم داشت از خودم به هم میخورد.تو آینه کسی را میدیدم که هیچ روحی در چشمانش موج نمیزند و آتش عشقی وجودم شراره نمیکشد.بخودم گفتم مانده ای بی وجود مرده شورت ببرد.تو هم آدمی آمدی که بدی دنبال یک لقمه نان کوفتی؟ تو نبودی که دم از ارزش می زدی؟ آمدی که خودت را و همه را به پول بفروشی و بروی.یادت هست از دیدن گدایان کنار خیابان به چه حال و روزی می افتادی؟ حالا تو همانی هستی که باعث میشوی آدمهای شریف گدا شوند؟ اصلا همه اینها به کنار مگر نگفتی که مردی و میمانی به پای عشقت حالا حتی حاضر نیستی یک ساعت با کسی بگذرانی که دیوانه اش بودی؟ به تو هم میگویند مرد؟با خودت چه کردی خودت را به که فروختی یادت هست از شنیدن یک شعر آنقدر به وجد می آمدی که پیش همه میگریستی بی هیچ خجالتی حالا برای مرگ عزیزانت هم گریه نمیکنی؟ پس کو آن آدم؟ اصلا آدمی هم مانده؟تو گویی این چین و چروکهای توی آیینه نه بر صورتت بلکه بر وجودت افتاده تا تو راببرد به هزار توی بیخودی.چقدر از خنده دخترت خوشحال میشوی؟ اصلا خواسته ای بخندانیش؟ چقدر برایش وقت میگذاری؟ پس نقاشی و شعر و عرفان چه شد؟ دیگر کتاب نمی خوانی؟بد بخت شدی رفت......سیگار پشت سیگار ای وای بر آن نفس دود گرفته ات که تو دودی ترش میکنی؟بیچاره عشقت که مجبور به زندگی با چون تویی است.تو درستکار بودی.دستت به کار خیر میرفت ....حالا چند سال است که به درد مردم نخورده ای.وای ...وای تو خودت به خودت نگاه کن آدمی که مدتهاست با خدایش حرف نزند میشود عین تو ...عین توی احمق که خودش را به روزمرگی فروخت......آن بالا پدرم کنار آینه نوشته بود...با خطی خوش...آینه چون نقش تو بنمود راست ....خود شکن، آیینه شکستن خطاست.
تنها نوشتی از دوستم دکتر رضا قهستانی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Cloob :: Oyax :: Delicious :: Stumbleupon :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات:

:)) ;)) ;;) :D ;) :p :(( :) :( :X =(( :-o :-/ :-* :| 8-} :)] ~x( :-t b-( :-L x( =))

ارسال یک نظر