افسوس وصدافسوس که این ملت مظلوم نه محروم،که باسابقه روشن وباقدمت بیش از دوهزارسال بدین روزفتادست که شود کشته وزخمی وخوردچوب،چه چوبی! وشود حبس،چه حبسی! وچههابرسراومیرود آنجا توی زندان که بماند و خداییش نباید که غریبه ای بداند. توبگودشمن اوکیست؟ فلان کشورخارج؟ بلی بود وکنون کیست؟ اینجاست که افسوس کنان ناله کنی، دادزنی آنکه مسلح به سلاح است وتورا وهمه هموطنان را ز زن ومرد به تیغ ستم خویش براند، به عزامان بنشاند، فلان بچه بسیجیست وفلان مردسپاهی وهمان روحانی سابق دیروزوامروزبه واقع شده ازراه خدا دور، زهی وصله ناجور. شاید که بگویی تو که زین قوم زیادند به دنیا،همه دیکتاتوروجانی،چه هویدا چه نهانی. ازجمله آنهاست آدولف هیتلر واستالین وصدام وناپلئون بناپارت، ولی آنها به دگر کشورهمسایه ودولت های دنیا ،علم جنگ برافراشته وارتش ولشکر زپی نام بیاراسته تاکسب کنند وجهه ملی،نه که تجهیز کنند کل قوارا که بگیرند و ببندند و بزندان بکشانند جوانان سرافراز وطن را وفراری بدهند نخبهترین را و بیارند بسی پخمهترین را! افسوس و صد افسوس،یاد آورم این شعر که خواندیم به دوران دبستان: روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست بهر طلب طعمه پـــروبال بیاراست برراستی بال نظر کرد وچنـــــــین گفت امروزهمه ملک جهان زیرپرماست وقتی که به خود غرّه شدومست ازین قدرت پرواز، ناگه به یکی تیر گرفتار شد ازاوج به زیرآمد وافتاد و نظر کرد به تیری که زغیب آمده: چون نیک نظر کرد پر خویش برآن دید گفتازکه نالیم کهازماست که برماست ماهم زکه نالیم که ایرانی اند اینان که چنین دشمن ایرانی اند اینان!
ارسال به:
0 نظرات:
ارسال یک نظر